آن روزها هنوز تب ساختوسازهای گسترده و سریع در جلگه مشهد بالا نگرفته بود؛ مشهد شهری بود با مردمان آسوده از هیاهوی روزگار و ساکن محلات و مشتری بازارهایی که میشد از تمام آنها، عطر خوش حرم ثامنالحجج(ع) را حس کرد.
روزگاری که کاسب میخواست «حبیب خدا» باشد
اطراف حرم رضوی روزگاری بیشتر به مکان استقرار فعالیتهای تجاری یا کاروانسراهایی که پذیرای زائران بودند، اختصاص داشت؛ البته معدود خانههایی هم بود که آنها هم به کار اسکان زائران مبادرت میورزیدند. در آن دوره، نه پاساژی بود و نه مجتمعهای تجاری پر زرق و برق؛ سرایی بود و تیمچهای. سراها، مکانهای اختصاصی فعالیتهای بازرگانی بودند؛ همه آنها رو به حرم مطهر داشتند و دروازهشان به سمت اماکن متبرکه باز میشد. «سرای سالار» در جنوب حرم، سرای «خان میرمعین» یا «ازبکها» در پایین خیابان، «سراچه» صحن عتیق، سراچه «بالای بازار بزازان»، «سرای سلطانی»، «سرای ابوالحسن عراقی» که قدمتش به دوره غزنوی میرسید و.... همه این ها موقوفه بودند و درآمدشان به هزینههای جاری حرم مطهر مانند روشنایی و تأمین آب اختصاص داشت و اصلاً کار کردن در این مکانها، برای کاسبان یک افتخار بود.
روحِ جاری در آن هویتِ ناب
وجه زیبایی این مجاورت و در مرکزیت قرار داشتن حرم رضوی، پیچیدن بوی معنویت در فضای کسب و کار بود. در بیشتر مساجدی که در بازار و به همت کاسبان بنا میشد، صبحهای سهشنبه پس از نماز، بساط درس «مکاسب» برقرار بود تا مبادا کاسبی به اشتباه مرتکب گناه شود و در کسب خود، مال شبههناک یا خدای نکرده، حرام وارد کند. این کاسبهای مکاسب خوانده، بخشی از هویت شهر مشهد بودند که حالا، رد و اثر چندانی از آنها نیست و این سنتهای زیبا که با معنویت حرم مطهر رضوی آمیخته بود، دیرزمانی است که رنگ باخته و خط و خبری از آنها به گوش نمیرسد؛ حالا دیگر بازارهای بزرگ مشهد، نه هویت دارند و نه معنویت؛ تعارف که نداریم! یکی را در مشرق مشهد ساختهاند و دیگری را در مغرب و تازه، وقتی چشمت به آنها میافتد، بیش از آنکه به یاد مشهد و هویت واقعیاش باشی، یاد بازارهای دبی و... میافتی!
تیمچهها و دالانها؛ ساختمانهایی که دیگر نیستند
تیمچهها، بخش دیگری از این هویت فراموش شده و از بین رفته هستند. مشهدیها به مجموعهای کوچک که شامل چند حجره و مغازه میشد و در کنار و گوشه بازار، دور از چشم مردم قرار داشت، تیمچه میگفتند. این تیمچهها هر کدام برای خودشان تاریخ و هویتی داشتند. خیلی از آنها در ایام عزاداری یا جشنهای مذهبی، مرکز تقسیم نذورات در بین زائران و مجاوران و مکانی برای برپایی سخنرانیهای مذهبی و درسهای علوم دینی بود. تیمچههایی مانند «نجفقلیخان» در پایینپای حضرت، «بست سفلی»، «مجری سازها»، «حاج کلبعلی بادکوبهای»، «سرشور»، «پایینپا» و «حکاکان» همه موقوفه بودند. به جز اینها، تیمچههای دیگری هم در همسایگی اماکن متبرکه قرار داشتند؛ مثلاً تیمچه «قیصریه» که درست در مجاورت
«دروازه شاه صفی» صحن عتیق یا همان جایی که با نام «دروازه نقارهخانه» میشناسید، قرار داشت. تیمچههای «بلورفروشان»، «کرباس فروشان»، «چیتگران» و... هم در فعالیتهای اقتصادی و البته معنوی حول حرم رضوی، سهمی داشتند. معمولاً کاسبان یک تیمچه، فردی را اجیر میکردند تا مقابل دروازه آن بایستد و مردم را به درون تیمچه دعوت کند. هر تیمچه برای خودش برنامه مذهبی خاص داشت؛ یکی شب جمعه محل برگزاری دعای کمیل بود و دیگری، شبهای سهشنبه محل برگزاری زیارت عاشورا و روضهخوانی. پیرمردی که از کاسبان قدیمی مشهد بود و در ۹۵ سالگی به دیار باقی شتافت، میگفت که وقتی صبح و شام، صدای مناجات و دعا در بازار بلند میشد، دیگر کمتر کسی به فکر گناه میافتاد و اگر کسی را به این عنوان و بهخصوص نزولخواری میشناختند، منفور و مطرود بازار و بازاریان میشد. به جز تیمچهها و سراها که محل اصلی کسب و کار در اطراف حرم رضوی بودند و معماری آنها، پیوندی عمیق با معماری اماکن متبرکه داشت، «دالان»هایی اطراف حرم نیز بودند؛ راستههای باریکی که در آنها چند مغازه قرار داشت و معمولاً مشاغل یکسانی را در خود جا میداد؛ مکانهایی مانند «دالان جعفر»، «دالان حمام میرزاابراهیم»، «دالان علیپناه»، «دالان روحاللهبیک»، «دالان حاجرقیه» و «دالان کتابفروشها». از تیمچه و دالان و سرا که بگذریم، زائران هم سهمی داشتند در معماری اطراف حرم؛ کاروانسراهای بزرگی برای اسکان آنها ساخته شده بود که به دیوار بازار و اماکن متبرکه تکیه داشت؛ مثلاً «خان حسینیه» که بیشتر زائران عربزبان را پذیرایی میکرد. حرف آخر اینکه، الگوی شهرسازی، در فضای «یادش بخیر»های مشهد، الگوی ایرانی اسلامی بود و معیار و میزان توسعه و ساختوسازش، حرم مطهر امام علی بن موسیالرضا(ع).
نظر شما